صدای سرفه ها در کوچه پیچید
گمانم آسمان در فکر درد است
به من می گفت مادر آرام بنشین
که در بیرون هوا بسیار سرد است
صدای خش خش و سرفه بهم ریخت
تمام حس و حال کوچه ها را
و من در خاطرات سرد دارم
نشان خسته ای از آن صدا را
- ۰ نظر
- ۳۰ آبان ۰۲ ، ۰۷:۰۳
صدای سرفه ها در کوچه پیچید
گمانم آسمان در فکر درد است
به من می گفت مادر آرام بنشین
که در بیرون هوا بسیار سرد است
صدای خش خش و سرفه بهم ریخت
تمام حس و حال کوچه ها را
و من در خاطرات سرد دارم
نشان خسته ای از آن صدا را
صبح بارانی و من
دفترم سر شار شعر
گرم شد از بوی مهر
باز هم بازار شعر
بانگاهی پر امید
رفته ام در کار شعر
انگار تمام آسمان را
جاداده میان دامن خود
با یک سبد از ستاره ها او
آراسته جامه ی تن خود
هر قصه که او بگوید اینجا
در یک شب سرد فصل سرما
بوی گل یاس مهر و خوبی
پر کرده تمام خانه ی ما
در هر نفسش محبت انگار
یک قطعه طلای ناب باشد
هر قصه ی او قشنگ و خوب است
هر گاه که وقت خواب باشد
امشب نوشته شاپرک
انشا خود را زود زود
انشایی از یک زندگی
همراه برگ و باد و رود
انشا پر از بوی گل و
عطر نسیم ساده شد
انشا و نقاشی او
با خنده ای آماده شد
فردا تمام شوق او
در دشت پیدا می شود
با حرف های ناب او
زیبای زیبا می شود
صبح است خورشید این زمان
در آسمان پیدا شده
با بودن او آسمان
مثل گلی زیبا شده
بر بال های شاپرک
سوی گلستان می روم
با دوستانم شادمان
سمت دبستان می روم
از خنده های بچه ها
پر شد فضای مدرسه
یک آسمان پر می شود
از حرف های مدرسه
امسال سال اولم
خوشحال و شادان می روم
سوی کلاس و مدرسه
با روی خندان می روم
1377/4/25