بهانه های شیرین

بایگانی
آخرین مطالب

۲۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

برف باریدن گرفت

بر سر صحرا و کوه

دانه های برف باز

می نشیند باشکوه


بر سر کوه وکمر
می کشد اینجا حریر
برف بر دامان شهر
می کشد گویا حریر

  • مهدی طهماسبی دزکی

پدربزرگ می گفت

حماسه های دیروز

تنفس امیدند

کنارکرسی پیر

نشست ساده و باز

برای بچه ها گفت

حماسه ای قدیمی

روایتی که پر بود

پر از حضور ببر و پلنگ وکوه ویک مرد

  • مهدی طهماسبی دزکی


رسیده برف و این آوازه اش را

ببین اعجاز بی اندازه اش را

به روی کوه ودشت این برف انگار

نوشته خاطرات تازه اش را
  • مهدی طهماسبی دزکی

جاده ها منتظر

کوچه پر از همهمه

می رسد از راه بهاری نجیب

شعرگل

نغمه زیبای قناری دشت

میشود

دسته گلی ساده به تقدیم او

  • مهدی طهماسبی دزکی


صبح ها بوی لطافت میداد

عصرها

خنده ی ما در کوچه

می دوید از پی هم

روزها خاطره های شیرین

شب همه دورهم و خاطره گویان بودیم

یادآن روز بخیر
  • مهدی طهماسبی دزکی

دلش گرفت خانه شد

پر از سکوت بی نشان

پدر بزرگ رفته تا

میانه های آسمان


  • مهدی طهماسبی دزکی

پدربزرگ قصه ای

برای بچه ها نگفت

سوال مانده در دلم
چرا چرا چرا نگفت




  • مهدی طهماسبی دزکی

زمین سرد

هوا سرد

مه نشسته در هوا

نشان سردی شب است

خدا به داد ما رسد

  • مهدی طهماسبی دزکی

هروقت برف می آید و گذرم به خانه بابا بزرگ می افتد به سی ، سی و پنج سال پیش بر می گردم روزهای ساده وباصفای کودکی که بسیاری از امکانات به ظاهر آرامش آور امروز نبود اما دلهای مردم بسیارمهربان تر از امروز بود نداشتند ولی با نداری خود می ساختند و دلخوش بودند . روزهای جنگ که انگار مردم با هم مهربانی و همدلی را تقسیم می کردند .


چه روزهای خوبی چه احساسهای نجیبی همه یکرنگ تر بودند و شعر سپید وجود بعضی ها مثل الان و در گذر زمان در پی زیاده خواهی ها خط خطی نشده بود . نمی دانم چرا ما آدمی زادگان شیر خام خورده این قدر زود خودمان را می بازیم . این روزها با همه دارایی هایمان سراغ روزهای نداری ومهربانی را می گیریم

یادش بخیر شب و کرسی و گندم بوداده ،دورهم نشینی های ساده و بگو وبخند وبخوانهای بی ادعا ولی باصفا امان از فن آوری و فغان از تکنولوژی
  • مهدی طهماسبی دزکی

برف باریده است بر کوه وکمر

خنده بر لبهای ما گل کرده است

برف با دستان سرد خود زراه

مژده شادی کنون آورده است 

ابرو باد و برف و لبخند سفید

یادگار روزهای کودکی است

دستکشها و کلاه و شال و کفش

گوییا الان صدای کودکی است

شهر در برف کم اما پر نشاط

خفته با چشمان شور انگیز خود

بچه ها امروز می گوید خبر

مدرسه با برف نو تعطیل شد


  • مهدی طهماسبی دزکی