دوباره شعر خود را
دلم آهسته می گفت
شبیه پیرمردی
کمی دلخسته می گفت
خیال رنگ بازی
خیال شعر خوانی
چه احساس قشنگی
به رنگ آسمانی
تمام جوی ها سرد
تمام دشتها سبز
نسیم انگار می گفت
ببین تا انتها سبز
- ۰ نظر
- ۰۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۰۳
دوباره شعر خود را
دلم آهسته می گفت
شبیه پیرمردی
کمی دلخسته می گفت
خیال رنگ بازی
خیال شعر خوانی
چه احساس قشنگی
به رنگ آسمانی
تمام جوی ها سرد
تمام دشتها سبز
نسیم انگار می گفت
ببین تا انتها سبز
صبح زود
با نفس زنده ی بلبل ،
نسیم
داد زد
فصل بهاران رسید
غنچه و گل های فراوان شکفت
بعد از این
باید از ایینه و نوروز گفت
سال نو
همنفس شهر ماست
سکوت لحظه ها
با دست باران
شکسته می شود در شعر بودن
تمام صورت سرد درختان
به دست باد و باران شسته می شد
صدای بارش و موسیقی آب
تمام شهر ما را زنده می کرد
و حالا با حضور سبز باران
زمین سیراب
گل ها شادمانند
گمان شعر زیبای خدا را
برای دشتها از نو بخوانند
هوا انگار دارد
نشانی از نسیمی
که با خود می کشاند
نشانی قدیمی
نسیمی که به دستش
نشان از عطر ناب است
پر از شعر و سرود است
رفیق آفتاب است
هوا در خاطرات
گذشته رفته امروز
به فکر سبز و سرخ است
به فکر صبح نوروز
شهر در خواب خلوت
روزها بی قرارند انگار
هرچه باشد همه چشم در راه
منتظر تا بیاید صدایی
نغمه ای
حرف سرسبزی از گل
از بهاری که در راه مانده
شعر زیبای خود را نخوانده
به لاله ها سلام کن
معطر و پر از امید
به دوستان با صفا
به لحظه های سبز و سرخ
به شعرهای خواندنی
میان عکس هایشان
رفیق های زنده دل
مسافران آسمان
سلام کن با لاله ها
هنوز راهشان پر از
نگاه های تازه است
و شور و شوق نابشان
هنوز خواندنی ترین نشانه ی زمانه هاست
آهسته می نویسم
از حس و حال فردا
در ذهن من نشسته
اینجا سوال فردا
باید کمی بکوشم
با فکر و ذکر امید
در جان من نشانی
از روزهای خورشید
امروز اگر نکوشم
فردا شکسته هستم
ذهن پر از امید است
هرچند خسته هستم
شب بود و تاریکی
شب بود تنهایی
یک آسمان احساس
یک سینه سرشار امید و شوق
آن شب تمام سوره های نور
همپای او بودند
همرنگ گل
می رفت تا خورشید
باید کمی فعال
باید قوی باشم
در این شب تنهای پر سرما
در کوچه ها
باید بچسبانم
باشوق من این پوسترها را
فردا که نه اما
در جمعه
قطعا شاهد بار و ثمر هستیم
یعنی همیشه ما
فکر هنر هستیم
دور دست
بوی شب برفی است
دور دست
کوه ها
بر سرش خاطره ی سرد برف
دور دست
گله در اندیشه و در فکر سرد
زوزه ها
رفته از خاک به سمت هوا
وای چه احساس نجیبی است در این ابرها