بهانه های شیرین

بایگانی
آخرین مطالب

 

دوباره شعر خود را 

دلم آهسته می گفت 

شبیه پیرمردی 

کمی دلخسته می گفت 

خیال رنگ بازی 

خیال شعر خوانی 

چه احساس قشنگی 

به رنگ آسمانی

تمام جوی ها سرد  

تمام دشتها سبز 

نسیم انگار می گفت 

ببین تا انتها سبز 

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبح زود 

با نفس زنده ی بلبل ، 

نسیم 

داد زد 

فصل بهاران رسید 

غنچه و گل های فراوان شکفت 

بعد از این 

باید از ایینه و نوروز گفت 

سال نو 

همنفس شهر ماست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

سکوت لحظه ها 

با دست باران 

شکسته می شود در شعر بودن 

تمام صورت سرد درختان 

به دست باد و باران شسته می شد 

صدای بارش و موسیقی آب 

تمام شهر ما را زنده می کرد 

و حالا با حضور سبز باران 

زمین سیراب 

گل ها شادمانند 

گمان شعر زیبای خدا را 

برای دشتها از نو بخوانند 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

هوا انگار دارد 

نشانی از نسیمی 

که با خود می کشاند 

نشانی قدیمی 

نسیمی که به دستش 

نشان از عطر ناب است 

پر از شعر و سرود است 

رفیق آفتاب است 

هوا در خاطرات 

گذشته رفته امروز 

به فکر سبز و سرخ است 

به فکر صبح نوروز 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شهر در خواب خلوت 

روزها بی قرارند انگار 

هرچه باشد همه چشم در راه 

منتظر تا بیاید صدایی 

نغمه ای 

حرف سرسبزی از گل 

از بهاری که در راه مانده 

شعر زیبای خود را نخوانده 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

به لاله ها سلام کن 

معطر و پر از امید 

به دوستان با صفا 

به لحظه های سبز و سرخ 

به شعرهای خواندنی 

میان عکس هایشان 

رفیق های زنده دل 

مسافران آسمان 

سلام کن با لاله ها 

هنوز راهشان پر از

  نگاه های تازه است

و شور و شوق نابشان 

هنوز خواندنی ترین نشانه ی زمانه هاست 

  • مهدی طهماسبی دزکی

آهسته می نویسم 

از حس و حال فردا 

در ذهن من نشسته 

اینجا سوال فردا 

باید کمی بکوشم 

با فکر و ذکر امید 

در جان من نشانی 

از روزهای خورشید 

امروز اگر نکوشم 

فردا شکسته هستم 

ذهن پر از امید است 

هرچند خسته هستم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شب بود و تاریکی 

شب بود تنهایی 

یک آسمان احساس 

یک سینه سرشار امید و شوق 

آن شب تمام سوره های نور 

همپای او بودند 

همرنگ گل 

می رفت تا خورشید 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

باید کمی فعال 

باید قوی باشم 

در این شب تنهای پر سرما 

در کوچه ها 

باید بچسبانم 

باشوق من این پوسترها را 

فردا که نه اما 

در جمعه 

قطعا شاهد بار و ثمر هستیم 

یعنی همیشه ما 

فکر هنر هستیم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دور دست 

بوی شب برفی است 

دور دست 

کوه ها 

بر سرش خاطره ی سرد برف 

دور دست 

گله در اندیشه و در فکر سرد 

زوزه ها

رفته از خاک به سمت هوا 

وای چه احساس نجیبی است در این ابرها 

  • مهدی طهماسبی دزکی