بهانه های شیرین

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

اواخر دی ماه ۱۳۶۶ برف باریده بود و سوز سرما بیداد می کرد . در کلاس باز شد و آقای راستی معلم مان وارد کلاس شد . مثل همیشه لبخند به لب،آرام ، خواستنی و لباس خاکی بسیجی به تن، گچ را برداشت و با خط قشنگی روی تخته سیاه نوشت من می روم، تا اسلام بماند، تا ایران بماند تا شرف و ناموس بماند هنوز بعد از چند دهه هر وقت به مزارش و عکسش نگاه می کنم براین باورم که باید به خاطر خونش اسلام، ایران، شرف و ناموس بماند

نویسنده:مهدی طهماسبی

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبح زود 

شهر پر از خاطره 

باز کن این پنجره 

ابر نمایان شده از دور دست 

شعر نو 

خوانده برای همه جا مهر ماه 

مدرسه 

چشم به راه شماست 

اول این راه 

پر از شعر هاست 

آخر این راه به سمت خداست 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

پنج سالم بود . روزهای آخر اسفند ۱۳۶۳ می شد نسیم نوروزی را حس کرد . با پدر و مادرم به خانه ی عمو حیدر رفتیم. توی حیاط خانه ی قدیمی عمو ، مردها ایستاده بودند و گریه می کردند از مادرم شنیدم که عمو صفدر شهید شده. نمی دانستم شهید یعنی؟ تابوت که روی آن پرچم سه رنگ ایران اسلامی کشیده بود، را آوردند و وسط حیاط گذاشتند. صدای ناله ی مردها و زن ها بلند شد. فکر کنم من تنها کسی بودم که گریه نمی کردم چون اصل ماجرا را نمی دانستم. ناخودآگاه به سراغ تابوت رفتم و روی آن را باز کردم . عمو صفدر با لبخند همیشگی با من حرف می زد من سربازم که رفتم خون دادم شما هم پای سربازی اسلام، ایران،غیرت ایرانی و ناموس داری بمانید و من هنوز به این پیام پایبندم نویسنده:مهدی طهماسبی

  • مهدی طهماسبی دزکی

بهانه های تازه 

بهانه های خوشرنگ 

صدای خنده ها باز 

دویده توی خانه 

هزار و یک ترانه 

و من هنوز هستم 

به شوق شاعرانه 

  • مهدی طهماسبی دزکی

با نسیم پاییزی

بوی فصل سرد آمد

بوی برگ افتاده

بوی برگ زرد آمد

باز باد پاییزی

می وزد در این صحرا

می برد به همراهش

بوی خوب گل ها را

باز می کشد دستی

بر سر درختان باد

تا بهار برگردد

خواب سردتان خوش باد

 

  • مهدی طهماسبی دزکی