صبحی که نوروزی است
آغاز پیروزی است
صبحی به رنگ گل
سرشار از خورشید
چشم انتظارش بوده ایم
از سال های پیش
صبحی که می روید
درسینه اش احساس
صبحی که می جوشد
همرنگ با باران
می آید او از راه
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۰۹
صبحی که نوروزی است
آغاز پیروزی است
صبحی به رنگ گل
سرشار از خورشید
چشم انتظارش بوده ایم
از سال های پیش
صبحی که می روید
درسینه اش احساس
صبحی که می جوشد
همرنگ با باران
می آید او از راه
مکه پر از شادی است
کعبه شده پر ز نور
شعر بخوان شعر گل
ساده بخوان پر ز شور
بوی گل و بوی یاس
بوی شقایق رسید
وقت امید و بهار
پر شده مانند عید
خنده کنان می رسد
باز نسیم بهار
زمزمه ها دارد از
شوق قدیم بهار
نام علی جلوه کرد
بر همه خاکیان
پر شد از هلهله
مجلس افلاکیان
ابرها دل نگرانت شدند
کوه ها مثل مرد
سروها مثل هم
منتظرانت شدند
رودها جاری احساس زمین می شدند
تا که بیایی سحر
از طرف خانه خورشید و بعد
شعر بخوانند برایت همه
زمزمه شوق و امید مرا
ساده تر از شعر رود
زنده تر از صبح زود
باز بخوان یک صدا
هرچه که در ساحل احساس بهارانه بود
ذکر بگو مثل گل
شعر بخوان زمزمه کن یکصدا
شعر دل انگیز خدا را بخوان
خانه به خانه هر طرف
چشم به راه دیدنت
شعر بهار مال تو
شوق و قرار مال تو
منتظریم یک نفس
سرو و من و صنوبران
خانه به خانه
کوه ها
سال های سال
بعد رفتنت
کوچه های پر از سکوت سرد
لحظه ها پر از
خاطرات پر امید تو
جبهه های سرخ شوش
قامت شهید تو
در میان خاک و خون نشسته ای
بعد از آن کسی ترا ندید
ایستاد
سمت افق
زمزمه ای تازه داشت
یک نگاه
موج دل انگیز رهایی اوست
بعد از آن
مانده از او
یک پلاک
راه پر از افتخار
یک امید
نام اوست
بر سر این کوچه نوشته شهید
فاصله ها
بین من و برف ها
اندکی از پنجره ها رد شده
آن طرف سرد سرد
این طرف گرم گرم
حس قشنگی است
در این فاصله
در نظرم خاطرات
زمزمه ی حس سپید من است
زنده ترین خاطره
شادی در سفره ی عید من است
حس غزل خوانی در صبح عید
سبزترین شور و امید من است
نام پر از شوق گل
در همه جا شوق و نوید من است
در همه جا صحبت خورشید و عید
زمزمه ی حس سپید من است
انگار در یک شب
از صحنه ماه افتاد
آن شب طلوع ماه
بی اتفاق تازه ای پژمرد
با این که انبوهی
شاید هزاران در هزاران بار
نورستاره ها
چون سوسویی می زد
اما شب بی ماه
بسیار تاریک است
احساس های کودکان در شب
سرشار ترس از اوج تاریکی است