بهانه های شیرین

بایگانی
آخرین مطالب

 

 

اولین برف زمستانی سرد 
دل ما را می برد 
در همانجا که نگاهی آنجاست 
خاطراتی که پر از احساسند 
 برف اعجاز نجیبی دارد 
آسمان بستر دیدار گل دیروز است 
برف انگار رسول خوبی 
مهربان تر ز همه همراه است 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

دست های خالی زمین 

کوه های سرد و منتظر 

شعرهای تنگی جوی 

کودکان مانده در خیال برف 

سوز سرد 

روزهای آخرین فصل رنگ رنگ 

مژده دار چله های ساکتند 

کاش زندگی دوباره گل کند 

در میان برف های پشت هم 

  • مهدی طهماسبی دزکی

شبهای چله 

از دیروزهای برفی تا امروز 

از کرسی های گرم تا بخاری و پکیج

از تنقلات دست ساز مادربزرگ ها تا آجیل های صنعتی و شیرینی های رنگارنگ

از شاهنامه خوانی تا فضای مجازی 

همه نشان مهربان تر بودن است و باهم ماندن است 

  • مهدی طهماسبی دزکی

می درخشد هر صبح
ده ما با خورشید 
پر شده این ده ما 
از هزاران امید 
ده ما با گلها 
دوستی دیرینه است 
دل این مردم ده 
باصفا، بی کینه است 
صبح ها بانگ خروس 
می دهد مژده ی کار
صبح ها با این بانگ
می شوم من بیدار
پونه های اینجا
بوی خوبی دارند
مردمان این ده 
شعر گل می کارند 
فصل پاییز که شد
شعرشان می روید
باد از مزرعه ها 
شعر را می بوید 

۱۳۷۷/۷/۱۳

  • مهدی طهماسبی دزکی

صدای سرفه ها در کوچه پیچید 

گمانم آسمان در فکر درد است 

به من می گفت مادر آرام بنشین 

که در بیرون هوا بسیار سرد است 

صدای خش خش و سرفه بهم ریخت 

تمام حس و حال کوچه ها را 

و من در خاطرات سرد دارم 

نشان خسته ای از آن صدا را 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبح بارانی و من 

دفترم سر شار شعر 

گرم شد از بوی مهر 

باز هم بازار شعر 

بانگاهی پر امید 

رفته ام در کار شعر 

 

  • مهدی طهماسبی دزکی

انگار تمام آسمان را

جاداده میان دامن خود

با یک سبد از ستاره ها او

آراسته جامه ی تن خود

هر قصه که او بگوید اینجا

در یک شب سرد فصل سرما

بوی گل یاس مهر و خوبی

پر کرده تمام خانه ی ما

در هر نفسش محبت انگار

یک قطعه طلای ناب باشد

هر قصه ی او قشنگ و خوب است

هر گاه که وقت خواب باشد

  • مهدی طهماسبی دزکی

امشب نوشته شاپرک 

انشا خود را زود زود 

انشایی از  یک زندگی 

همراه برگ و باد و رود 

انشا پر از بوی گل و 

عطر نسیم ساده شد 

انشا و نقاشی او 

با خنده ای آماده شد 

فردا  تمام شوق او 

در دشت پیدا می شود 

با حرف های ناب او 

زیبای زیبا می شود 

  • مهدی طهماسبی دزکی

صبح است خورشید این زمان

در آسمان پیدا شده

با بودن او آسمان

مثل گلی زیبا شده

بر بال های شاپرک

سوی گلستان می روم

با دوستانم شادمان

سمت دبستان می روم

از خنده های بچه ها

پر شد فضای مدرسه

یک آسمان پر می شود

از حرف های مدرسه

امسال سال اولم

خوشحال و شادان می روم

سوی کلاس و مدرسه

با روی خندان می روم

1377/4/25

  • مهدی طهماسبی دزکی

مادر این شاپرک

می خرد کیفی قشنگ

یک مداد و دفتری

بسته ای از آبرنگ

در دبستان امید

که میان جنگل است

شاپرک امسال را

در کلاس اول است

شاپرک با اشتیاق

می پرد در آسمان

دوست دارد درس را

در کنار دوستان

مهر ماه 1377

  • مهدی طهماسبی دزکی